برم دنباله بابام
چهار - پنج روزه که بابا دایان رفته بوشهر برای دوره مربیگری دوچرخه سواری ، و من و تو باز هم با هم شدیم من از بودنه با تو مثل همیشه لذت می برم تمام وجودم پر می کشـــــه برای با تو بودن . اما تو تازه به وجوده بابا عادت کردی اوایل چقدر باهاش لج می کشیدی اما این مدت اخیر خیلی وابسته اش شدی ؛ دروغ چرا ؟!؟ خوده من هم همین یک ماهه به بودنش عادت کردم فاصله همه جوره فاصله میاره . دیشب داشتی گل سر منو خراب می کردی از دستت گرفتم که یهو بغض کردی و گفتی بابا دایانم می خوام و شروع کردی به های های گریه کردن می خوام برم دنباله بابا دایانم می خوام برم سواره اتوبوس بشم برم بوشهر و رفتی چکمه هاتو پوشیدی و کلاه تم گذا...